علیرضا رئیسیان گرچه بهترین فیلم یک دهه اخیرش را کارگردانی کرده و «چهلسالگی» با هر متر و معیاری از «ایستگاه متروک» و «پرونده هاوانا» فیلم بهتری است ولی ضعف فیلمنامه، آسیبهای جدی به فیلمی وارد کرده که میتوانست بهترین اثر سازندهاش باشد.
«چهلسالگی» این قابلیت را داشت که خاطره خوش «ریحانه» و «سفر» را تکرار کند.
علیرضا رئیسیان در طول بیش از 2دهه فعالیت فیلمسازی، تنها 5فیلم جلوی دوربین برده است که نشان از دیدگاه کاری این کارگردان دارد. «ریحانه» اولین ساخته رئیسیان نشان از توجه او به شخصیت زن در سینمای زنگریز آن دوران داشت.
ریحانه نام علیرضا رئیسیان را به عنوان کارگردانی خوشفکر و توانا در اذهان ثبت کرد. در گام بعدی، او سراغ فیلمنامه «سفر» رفت و اینبار از مجرایی دیگر بر کاراکتر زن متمرکز شد. تفاوت لحن ریحانه و سفر را میشد به پای خاستگاه متفاوت متن این دو اثر گذاشت. ریحانه
اقتباسیآزاد از داستانی نوشته محمود دولتآبادی بود و فیلمنامه سفر را عباس کیارستمی نوشته بود. رد و سایه کیارستمی در سفر گرچه پررنگ به نظر میرسید ولی رئیسیان در پرداخت بصری کوشیده بود تا به زبانی مستقل و پالوده دست یابد.
گرایش به سینمای موسوم به جشنوارهای که در سفر مشاهده شد در فیلم بعدی رئیسیان به شکلی پررنگتر دنبال شد. ایستگاه متروک کاملا مبنیبر مؤلفههای فیلمهای جشنوارهای سینمای ایران در ابتدای دهه80 بود؛ همان فضاهای اگزوتیک (غریبنما)، همان فقر و فلاکت و همان نماهای طولانی که قرار بود حسی از واقعیت را بر پرده سینما متبلور کند. حاصل اما در مقایسه با ریحانه و سفر، گامی به عقب بود. ایستگاه متروک الکن، ملالآور و فاقد خلاقیت به نظر میرسید. شاید به همین دلیل، رئیسیان کوشید تا به دامان سینمای داستانگو بازگردد.
«پرونده هاوانا» قرار بود فیلمی مبتنی بر قواعد ژانر باشد؛ اثری جاسوسی که سینمای ایران کارنامهای قابل قبول در آن نداشت و البته هنوز هم ندارد. پرونده هاوانا هم به سنگی بزرگ برای نزدن تبدیل شد؛ ضعیفترین فیلم کارنامه رئیسیان که در آن کوشش برای رعایت قواعد ژانر یک کمدی ناخواسته را رقم زده بود. «چهل سالگی» تازهترین فیلم این کارگردان که به تازگی روی پرده سینماها آمده، نه مانند پرونده هاوانا و ایستگاه متروک ضعیف و ناامیدکننده است و نه همچون ریحانه و «سفر» منسجم و قاعدهمند. چهل سالگی در میانه میایستد. از سویی سر و شکل حرفهای و ساختار بصری قابل توجهاش (حاصل همکاری موفق رئیسیان با فیلمبردار و طراح صحنهاش) چشمگیر است و از سوی دیگر در همراه کردن تماشاگر با کاراکترها ناتوان و ناموفق است.
فیلم اقتباسی است از داستان چهل سالگی نوشته ناهید طباطبایی که از آثار قابل تأمل ادبیات داستانی این سالهاست. فیلمساز تغییرات گستردهای در داستان داده که برای اقتباس سینمایی گریزناپذیر به نظر میرسیده. یکی از مهمترین تغییرات، پررنگکردن نقش فرهاد همسر نگار است که در فیلم نقشش را محمدرضا فروتن بازی میکند، در حالی که در کتاب تمرکز نویسنده روی کاراکتر نگار است.
اینکه در فیلم شخصیت فرهاد برجسته شده، فینفسه ایرادی ندارد؛ مشکل از جایی شروع میشود که فرهاد کاراکتری پا در هوا، بیهدف و بیهویت از کار درآمده. به همین دلیل است که مسئلهاش (بازگشت عاشق قدیمی نگار از سفر پس از 20سال دوری از وطن) نمیتواند مسئله تماشاگر شود. همچنان که رئیسیان در پرداختن به کاراکتر نگار هم چندان موفق نیست و باز سایه این تزلزل شخصیتی کاملا بهچشم میخورد؛ تزلزلی که البته میتوانست به عنوان ویژگی شخصیتی مورد استفاده دراماتیک قرار گیرد و مخاطب را نیز با خود همراه کند.
این همه در حالی است که نقش نگار را لیلا حاتمی بازی میکند که معمولا با بازی خوبش بسیاری از کاستیهای نقشها را پوشش میدهد ولی در چهل سالگی حاتمی هم چندان موفق نیست؛ همچنان که محمدرضا فروتن (با لحن و بازی تکراری) و عزتالله انتظامی (که نقشاش اضافه و در لحظاتی باسمهای و شعاری است) نیز نمیتوانند کمک چندانی به فیلم رئیسیان کنند.فرزان اطهری هم در نقش رهبر ارکستر و عاشق قدیمی نگار ناموفق و ناکام است.
مهمترین مشکل چهل سالگی لحن سردش است؛ لحنی که باعث میشود با وجود کوشش و دقتنظر کارگردان در خلق میزانسهای سینمایی، در بازآفرینی رابطه عاطفی میان نگار و کوروش، لمحهای از عشق نیز شکل نگیرد، گرمایی به وجود نیاید و حسی متبلور نشود.
همچنان در پایان فیلم نیز با ارجاع به داستان «پادشاه و کنیزک» هم بر غنای اثر نمیافزاید و گرهای از فیلم نمیگشاید و در کل بسیاری از پیرایههای چهل سالگی (مانند برخی فلاشبکها) تنها به کار کندترکردن ضرباهنگ فیلم میآید. هرچند کوشش علیرضا رئیسیان برای ساخت فیلمی متفاوت درباره طبقه متوسط در آشفتهبازار فعلی سینمای ایران، قابل تقدیر است و در کارگردانی نیز در سکانسهایی نشانههایی روشن از تسلط تکنیکی به چشم میخورد اما چهلسالگی بهواسطه مشکلاتی که در روند شکلگیری داستان، شخصیتپردازی و لحن دارد، پیشنهاد چندان مناسبی از سوی سینمای فرهنگی برای مقابله با سینمای مبتذل بهشمار نمیآید.